از مجموعه دل نوشته هاي ادبي/فراسو ي افق

خورشيد داشت پرتوهاي پهن شده ي خود را از كوهستان جمع مي كرد وكم كم صداي پاي غروب به گوش مي رسيد. سكوتي وهم انگيز همه جا سايه گسترده بود، شب از راه رسيد وچادر سياه خود را بر شاخه هاي نازك درختان كشيد. فروغ كم سوي ماهتاب از لابه لاي شاخ و برگ ها جلوه گربود.

من در تاريك روشن اين فروغ با تنهايي خويش قدم مي زدم ، صداي پاي آب را مي شنيدم كه از پيچ وخم جويبارهاي باغ جاري بود، از صداي دلكش و آرامش بخش غوك ها خبري نبود . نسيم سكوت شيرين شامگاهي مي وزيد و ماه، اين حرير زيباي آسمان ، از فراز ابرها مي گذشت و گاه گاهي روشنايش را از من دريغ مي كرد. زمزمه هاي دروني من گويا تر ورساتر مي شد . صدايي آشنا از اعماق دلم به گوش مي رسيد .


آشفتگي آرامي ،درونم غوغا مي كرد، پرنده ي زيبايي كه از سفري دور، تازه از راه رسيده بود برروي شاخه ي دلم  نشست .

 آشنايي كه هرگز نديده بودمش . اما همواره بابيقراري آرام خود، مرا به سكوتي عميق فرا مي خواند. زبانم ديگر توان حرف زدن را نداشت ،  سايه ي آن كوه بزرگ بر دلم  سنگيني مي كرد .ولي من همچنان  با سكوت خود مدام صدايش مي كردم و با او حرف مي زدم.

 از نهايت تنهايي مي گفتم واز نهايت بيقراري!

 نگاهش همچنان افق روشن را مي نگريست و از افق برايم مي گفت

 از بيقراري وشكوه !!

از روشنايي ونور!!

و از محبّت وسرور!!

ميهمان تازه رسيده ي افق!

همان پرنده ي زيباي "عشق" بود.

نظر يادتون نرود/ سپاس 

دوقطعه شعرکوتاه" پاییز رحیمی" شاعرومدرس دانشگاه

دوقطعه شعرکوتاه از همکار ارجمند و شاعر توانا " پاییز رحیمی" 

تقدیم به همه ی علاقمندان

تو تنهايي ات را شعر مي كني

او دود

ديگري سكوت.

من رو بر مي گردانم

و با گوشه ي روسري چشم هايم را پاك مي كنم!

پشت اين ستاره هاي بي حدود

هيچ ،غير اين نبود:

زندگي  ، شبي سياه

با چراغ هاي ِ  بي نهايت است!

شعر"سفر"فاطمه بهنام

در برهوت احساس وعاطفه

در تبادل رنگ وریا

خسته از غفلت تو

مانده از سخاوت او

جاماند م از سفر

کوله بار من آنجاست

میان دو راهی

آهای دختر کان دشت

به پای شقایق ننویسید

که غم آوار می شود بر دل

سکوت تو امرو ز برای خدا نیست

درون وجودت نگاه ابلیس است

مزار پرستو در امتداد دعا

ولنجزار تعصب چه بن بست است !

در پناه گلوله واشک

در تقارن آتش وآه

فنا شده در خود جاماندم از سفر

کاش در نگاه تو می دیدم

سکوت باد پر از هیاهورا

کاش می رفتم از زمان

احساس دیگری دارم

میان رفتن وبودن

دلم برای خودم تنگ است

کوله بار من آنجاست

میان دو راهی

فقط به تو می گویم

جاماندم از سفر

 فاطمه بهنام دبیر و شاعر

گرامیداشت مبعث رسول" نوشته فاطمه بهنام"

سرزمین عربستان داغ وتفدیده وبی خبر از واقعه ای عظیم درزیر گنبد کبود ارمیده بود . شبح مارها وما رمولک ها روی خانه های خسته شهر مکه نقش رخوت وتردید می انداخت . محمد (ص)در غار حرا دل به محبوب داده وزبان به راز ونیاز گشوده بود .لات و منات وعزی در بتکده بزرگ برپاهای چوبین خود ایستاده بودند ،بی انکه بتوانند حتی ذره ای از از نذز هاو خوراکی های لذیذ پیش کشی شان بهرمند شوند .وجود نازنین محمد ( ص)رارعشه ای در برگرفت .تب وتابی شگرف روح پاکش را تسخیر کرد واندیشه ی محدودش به ناگاه با اولین کلام وحی الهی به منبع لا یتناهی دسترسی یافت .

محمد (ص) از خود بی خود شده بود ودر شعله های گرم حب الهی می سوخت . وقتی محمد (ص) از غار برگشت ،پیام اور شده بود .حال چگونه این قوم متعصب ،خشن ،بادیه نشین وبت پرست را به سوی او فراخواند ؟چه سان از تساوی نژاد ها وقبیله ها - اشراف قریش وپای برهنه های صحرا- بگوید ؟ به چه زبان سحر ساحران را باطل کند وخلخال از پای زنان عرب بر دارد ؟ خداوند بلند مرتبه پیامبرش را تنها نگذاشت وبا اعجاز قران ،سعه ی صدر واخلاق نیکو اورا اسوه تمام جهانیان معرفی کرد مدتی نگذشت تا پیغا مبر ، ازحنجره ی برده ای سیاه ، شعار توحید را بر بلندای کره ی خاکی طنین انداز کرد . اینک که سال ها از ان روز باشکوه می گذرد نمادی غرب زده،چشم و دل زیارت کنندگان خانه خدا -کعبه- را به خود مشغول می دارد .- قبل از ان هم مهر وتسبیح ورحل قران چینی و چادر مشکی ژاپنی و... هویت مسلمانان را زیر سوال برده بود .

مبعث رسول گرامی اسلام بر همگان مبارک باد

امروز تاریک اندیشان و منحرفان هزاران بدعت در دین اسلام نهاده اند و گروه هایی چون وهابیون مایه ی ننگ جهان اسلام گشته اند . کجاست بانگ اذان بلال که همه را به یک خدای احد و واحد فرا خواند ؟ کجاست دستی که از استین ربانی حق برون اید وگردن تمامی گردن کشان عالم را به زیر پای عدالت اندازد ؟ زمانه ، سخت تنها ودر مانده است ! راستی کی می اید انکه باظهورش، یخ دل های مرده بازمی شود ، تاریکی نگاه های حیران ، فروغ می گیرد وترک اندیشه های پریشان ، ترمیم می شود !

راستی کی می اید ان غایب ازنظر؟

نوشته: فاطمه بهنام دبیر و شاعر

تلنگری بروجدان های خفته" نوشته " فاطمه بهنام"

    جنگ نرم دشمن ،دختران و زنان جامعه اسلامی را هدف قرار

داده است نو شته ی زیر تلنگری است بر وجدان های خفته که

با دیدن شمار زیاد دختران فراری ، چون کبک سر در برف بی

خبری فرو برده اند.

اینک این منم ، یک  غریب تنها ،آشنای دیروز، جذامی امروز. یک  صبح  دلپذیر

بهاری به یک هوس خام دل با ختم و در بک غروب غم انگیز پاییزی که  تمامی

پل های پشت سرم را طوفان سهمگین و هولناک دلدادگی و بی خبری در هم

شکسته بود ، چونان شبحی سر گردان به هر کوی و بر زن سر زدم.

گویا همین دیروز بود که عفت ، صداقت و تمامی حجب و حیا ی مثال زدنی ام

را به لبخند شیطان فروختم و تا انجا پیش رفتم که در محفل فساد و فحشا به

ساز ابلیس رقصیدم و ساقی شدم . در هزار بامداد صادق ، توبه کردم و در هر

غروب  وسوسه کننده توبه شکستم. با دیدن دخترکان سر به  هوا با آن  قیافه

های بزک کرده و برق چشمان معصومشان دلم به درد می آید فریاد خسته ام

به سان بغضی فرو خورده در گلو می شکند:هان ای عروسکان قشنگ ! دل به

سرابی خوش کرده ایدکه اولش شکست و آخرش پشیمانی است.

من ، همان دیروز شما هستم پر تحرک و فعال ،امید وار به خدا ،بیگانه با دروغ

، همسایه با نجابت لیک افسوس و صد فغان که امروز یک فراری ام.من از خانه

گریختم به میخانه رسیدم ، از خاکستری خشونت به دامان سیاه بدنامی

افتادم.آری من یک فراری ام.

شهیدجاوید همیشه ی تاریخ/"نوشته فاطمه بهنام"

سر به هوا بودم،غرق در لذت های کودکانه. آسمان را رصد می کردم تا بخت

خود را پیدا کنم. در جست و جوی شانس بودم و چشم امیدم به فال هایی که

دیگران برای دلم می گرفتند.

یک روز که سر مست از غرور بر ارابه ی خوش گذرانی سوار و اسیر  هوس

های شیطانی بودم ، قطره ای گرم از روزنه ی چشم های همیشه بسته ام

بردلم چکید .

    

آتش گرفتم،سوختم، خاکستر شدم و چون دوباره برخاستم ، در دستهایم لاله

ای روییده بود گرم و تب دار که عطر بکر و نابش ، سحرم می کرد و سرخی

بی نظیرش ، دریچه ی ضمیرم را به روی هرچه غیر او ، می بست . به آسمان

نگاه کردم. خودم را دیدم .

وه! که چه اندازه بزرگ شده بودم . تمام آسمان را پر کرده بودم. خواستم

چیزی بگویم . صدایی گنگ و خفه- شبیه ناله ای- از حنجره ام برخاست : اینک

منم ، رها شده از من ، فنا شده در او و جاوید همیشه ی تاریخ آری من

شهیدم.

نوشته: فاطمه بهنام دبیر و شاعر

تبریک مولودکعبه "مولای من "فاطمه بهنام

     گفتم به دل امشب ز چه این شور و نواست      از بهر چه مهتاب چنین غالیه ساست

     بر  بام  فلک   زهر  چرا   نغمه    سر است       گفتا شب میلاد علی شیر خداست

****

فرحنده میلاد مولی الموحدین، امیرالمومنین، حیدر کرار، شیر خدا،

مولود کعبه بر همگان مبارک.

مولای من علی

ناب ترین گلواژه ی اخلاص

سبز ترین صنوبر تقوی

گرم ترین خورشید عدالت

بر ترین صلای توحید

مولای من علی (ع)

سکوت تو پرز درد های شبانه ات

نگاه تو خسته از جفای رهروان

دست هایت ما من ایه های صداقت

ای پاک ترین حدیث ای بانی تشیع

مولای من علی (ع)

بی تو قداست سرخ سیاه می شود زجهل

تصویر عشق هزار تکه میشود در آیینه ی ریا

تزویر لانه می کند به دل های بی صفا

نفاق سکه می شود به بازار مردمان

سر مایه های جان به تاراج می رود

زمانه یتیم میشود بی ولایت تو 


مولای من علی(ع)

کوس نبرد می زنند طلحه و زبیر

جایی که عدل تو غالب شود علی(ع)

روز های فتنه تار میشود چو شب

جایی که جزم عزم تو می شود علی(ع)

گل های یاس می روید از بستر فلق

جایی که خون تو فواره میزند علی(ع)


سروده فاطمه بهنام دبیر و شاعر

کسی که رنج به پایم کشید.../ نوشته دبیرارجمند" فاطمه بهنام"

هیوندای  نقره  ای وارد  پارکینگ شد.نگهبان داد زد:آقای دکتر یک نفر با شما کار داره  دکتر همراه همسر ش بی اعتنا  به فریاد نگهبان  در حالی که  گره کرواتش را محکم می کرد قدم در اسانسور  گذاشت.زن چادری  نزدیک و نزدیک تر شد.باصدایی ارام و لرزان گفت: ببخشید  اقای دکتر یک لحظه

وقت دارید؟ همسر دکتر با قیافه ی بزک کرده و عبوس پرسید: جنابعالی؟ دکتر که رنگ به رخسار نداشت بازوی همسرش را چسبید: چیزی نیست عزیزم  یک گدا که صدقه می خواد. زن چادر رنگ و رورفته اش را کمی کنار زد و با نجوایی که به سختی شنیده می شد گفت: نه  نه من  صدقه  نمی خوام .می خواستم بگم  من .............. دکتر نگذاشت  زن حرفش را تمام کند با خشم غرید: گم شو. بعد رو به  نگهبان  و با تهدید ادامه داد : دفعه ی اخری باشه که به هر کس و نا کسی  اجازه میدی پاش رو این جا بذاره  .زن  دستهای چروکیده اش را از زیر چادر  بیرون اورد و بسته ی کوچکی را  توی اسانسور گذاشت و در حالی که هق هق گریه اش  بلند شده بود بی کلامی و با  شتاب دور شد.

همسر دکتر  با ناز و افاده  خم شد و با پا بسته را جا به جا  کرد .روی کادو با خط خوشی نوشته شده بود:پسرم تولدت مبارک. چشم های زن جوان از حدقه بیرون زد و با انگشت به ان سو اشاره کرد: یعنی این پیرزن عجوزه مادر.. مادرتوبود؟ دکتر که حسابی خود را تحقیر شده می یافت با صدایی که به زوزه ی یک گرگ شبیه بود نالید: نه عزیزم من اون عجوزه ی فرتوت را نمی شناسم. حتما مرا اشتباه گرفته بود. بعد با خنده ای تصنعی ادامه داد : راستی کادوی تولدم چی شد ؟ زن بزک کرده، عشوه ای کرد ، دست در کیف برد و یک کادوی کوچک را باز کرد و در برابر چشمان مردش گرفت :ا ین هم  یک ساعت طلا برای دست های گرم و نازنین همسرم .

آسمان ضجه زد . رعدو برق برای لحظه ای همه جارا روشن کرد . پیر زن زیر رگبار بهاری ، بی پناه و افسرده گام هایش را تند کرد و زیر لب خواند:ای گل ناز کوچک تولدت مبارک. این بار که ابرهاغریدند،قلبش در هم فشرده شدو خاطرات دردناک گذشته چون دملی چرکین سر باز کردند:از تولدپسرش گرفته تا مدرسه رفتنش ،از مرگ شویش که از داربست افتاده بود،از کلفتی در خانه های مردم گرفته تاگذشت و فداکاریش برای تنها فرزندش ،از فرستادن او به خارج ،از رنج هایی که برده بود تا او جراح سر شناسی شود و باز گردد. اری او امده بود دست در دست دختری که در فرنگ ،موسیقی خوانده بود و در پرقوبزرگ شده بود و اخرین خاطره مربوط به دوسال پیش بود که پسرش با گستاخی از او خواسته بود که دیگر دور و برش نپلکد ....(ادامه داستان،ادامه مطلب)

ادامه نوشته

نماز ازدیدگاه قرآن"دبیرارجمند علی اکبر مهیمنی"

نماز از مهمترین و ممتازترین فروع دینِ سعادت بخش اسلام و بهترین راهِ ارتباطِ انسان با خداوند متعال است که اهمیت و جایگاه ویژه ی آن بر کسی پوشیده نیست .

نماز معراج مومن، ستون دین ، بازدارنده از فحشا و زشتی هاست . نماز معیار تمام اعمال مسلمانان است. اگر نماز در محضر الهی قبول شود سایر اعمال انسان نیز پذیرفته خواهد شد و گرنه همه ی اعمال انسان، باطل و بی ارزش خواهد بود .

در قرآن مجید و روایات و احادیث معصومین (علیهم السلام) به قدری نسبت به نماز سفارش و توصیه شده که گویا اسلام فقط در نماز خلاصه شده است . در قرآن کریم حدود صد مورد از کلمه «صلوه» و مشتقات آن سخن گفته شده است . امّا فلسفه ی اقامه ی نماز چیست ؟

فلسفه ی اقامه ی نماز دور شدن از گرداب فحشا و منکرات است . چنانچه خداوند در قرآن می فرماید : «وَ اَقِم الصَلوهَ اِنَّ الصَّلوه تَنهی عَنِ الفحشاء و المُنکر ، نماز را به پای دار  به درستی نماز انسان را از فحشا و منکر باز می دارد .«سوره عنکبوت آیه 45»

            

در اسلام تمام عبادت ها به جز نماز در شرایط خاص رفع تکلیف می شود امّا ترک نماز در هیچ حالتی تجویز نشده است و اگر احیاناً فوت شد باید قضا شود.

اگر شخص نماز گزار نتواند سر پا نماز بخواند می تواند نشسته بخواند، اگر نشسته نتوانست بخواند ،
می تواند دراز کشیده بخواند و اگر هیچ یک از این شرایط برایش فراهم و امکان پذیر نبود با حرکت چشم می تواند نماز بخواند ، منظور این که در هیچ حالتی نماز از مرد ساقط  نمی شود ، حتی نمازهای فوت شده میّت بر ورثه ی او واجب می شود و این همه دلیل بر اهمیّت این فریضه الهی است.

در احادیث و روایات و جای جای قرآن از جایگاه رفیع نماز سخن به میان آمده و آثار سوء و عاقبت بد ترک نماز بیان شده است .

اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) نیز در سراسر زندگی پربار و برکتشان ، نه تنها در سخن و گفته بلکه در عمل اقامه ی نماز را به مردم گوشزد کرده اند .

حضرت امیرالمومنان علی (علیه السلام) دربحبوحه ی جنگ صفّین به نماز ایستاد، وقتی با اعتراض یکی از سپاهیانش روبرو شد، فرمود: « ما با این گروه فاسد بر سر نماز نبرد می کنیم.» حضرت امام حسین (علیه السلام) نیز در روز عاشورا به نماز ایستاد و در اول وقت نماز را به جماعت اقامه کرد تا اهمیت نماز را بر تمام عالمیان بیان و گوشزد نماید .

بنده ی ناچیز تصمیم گرفتم پیرامون نماز و جایگاه بلند آن چند سطری بنویسم ، اگر چه سخن پیرامون نماز و جایگاه آن ، بسیار گسترده و فراوان است و از مجال این نوشته بیرون است ولی به قول شاعر :

    « آب دریا را اگر نتوان کشید            هم به قدر تشنگی باید چشید»

«کاملی باید، در این راه شگرف            تا کند غوّاصی این بحر ژرف»


ادامه نوشته

پس کجاست زندگی؟"پاییز رحیمی"

من كنار ميله ها نشسته ام:

ميله هاي آهني وسيم خار دار.

مرد اين طرف

غرق روزهاي بي ترانه ودوندگي.

لحظه هاي خسته

روزهاي تار:

 كا ر

 كار

 كار

 كار.

مردآن طرف

غرق روزهاي بي پرندگي .

لحظه هاي مرده، رنج ، انتظار.

پس كجاست آن هجاي سخت؟

آفتاب

آشتي

درخت.

پس كجاست :

                     زندگي ؟؟!!

ادامه نوشته

دل نوشته...( از مجموعه خاطرات "خانم بهنام "دبیر محترم ادبیات وزبان انگلیسی)

هر سال با آمدن بهاری نو ، عروس اردیبهشت ؛ دل فریب  وطناز  نرم 

نرمک  ازراه میرسد وبا جود وبخشش بی انتهایش  زر  را  به   چشم

هرصاحب اندیشه ای ، چو خاک ،  خوار می کند .روز  معلم و  خاطره 

بزرگداشت  استاد مطهری ؛ مرا به سالهای  دور می برد ، آن  روز  ها

که تنها بیست  ودوسال داشتم  وبه تازگی از دانشگاه  فارغ التحصیل

شده بودم .د ختری جوان وپر شور  ولبریز از شعور وعاطفه ، بی رنگ

از رنگ وریا  وبه دور از دغدغه ی معاش...

             

امروز که پس  از  بیست و  سه سال ، برمی گردم و  دفترچه ی  خاطرات

ضمیرم را تورقی می کنم بیش تر از قبل ، قلبم در هم فشرده می شود:

خدایا  دوستان  عزیزم - شاگردان  قدیمی ام- چه   می کنند؟ مهتاب  که

در زمان  کسالت و سرما خوردگی ام برایم آش کدو می آورد و  من  نمی

دانستم ایا باید این تحفه را قبول کنم؟ایا در شان معلم است که چیزی را

بپذیرد؟!ومهتاب که تردید مرا می دید لب می گشود:...

             ****

روی  سخنم  با تو دانش آموز عزیزم  می باشد . : بدان که مرا عشق به

معلمی ،  از  تمامی قید و بندها  آزاد کرد . خوشحالم  که  در حد توان از

خود  خواهی های   لجام گسیخته  ، غرور  بی جا ؛  تعصب های   ناروا 

تبعیض های  بی دلیل  و رذایل اخلاقی  دوری گزیده ام  وتنها  سرمایه ی

جاودانه عمرم یعنی محبت را بی پروا  نثارت  نموده ام....ادامه مطلب

منتظر نظرات ارزشمند شما دوستان عزیز وعلاقمند هستیم

ادامه نوشته

ویژگی های یک معلم جذاب

معلم جذاب

1- علاقه‌مند به ارزش و احترام دیگران است.

2- شاداب، پرنشاط و با اعتماد است.

3- به عامل تشویق برای تحریک انگیزه توجه دارد.

4- به مشورت معتقد است.

5-  بشاش، آرام و شوخ طبع است.

6- به ندرت از فراگیران انتقاد و عیب‌جویی می‌کند.

7- همکاری فراگیران را در طرح فعالیت‌های یادگیری جلب می‌نماید.

8- معلوماتش در رشته درسی عمیق است و تنها کتاب درسی را مرجع

قرار نمی‌دهد.

9- برای عقاید فراگیران احترام قایل است.

10- خوش ظاهر و خوش‌لباس است و البته به گونه‌ای خود را آرایش

نمی‌دهد که جلب توجه نماید.

11- ثبات عاطفی دارد و به ندرت افسرده و دلسرد نشان می‌دهد.

12- معیارهای معقولی وضع می‌کند که نه زیاد سخت باشد و نه زیاد

آسان

پاییز رحیمی"شاعر ونویسنده"

پاییز رحیمی

شاعر،نویسنده

مدرس دانشگاه، دبیردبیرستان(شهرستان محلات)

مجموعه اشعار: «طوفان بی ملاحظه» چاپ 86

نمونه اشعار:

تمام صبح ها

به دست و پا زدن ،  ميان زندگي

و جست و جوي آب يا غذا گذشت.

و عصرها

به گفت و گوي باد و برگها

به زل زدن به پنجره

و ديدن هراس شاخه ها

و سرخي غروب و بازي پرندگان

و رفت و آمد غريب عابران بي تفاوت

از ميان كوچه و

خيالشان پر از هزار گونه ماجرا 

                                                گذشت.

شب آمد و سكوت ، در فضاي شهر پخش شد

تمام خانه در اتاق هاي خويش

حل شدند

نه گرمي سلام  و خنده اي

نه مهرباني نگاه ساده اي

و شب به انتظار روز

و شايد اتفاق تازه اي

به تلخي گزنده اي نشست و

                                           بي صدا گذشت.

و اين چنين

تمام  "زندگي"

درست از مقابل نگاه بي تفاوت من و تو

از در حياط رد شد و

به شكل پيرمرد خسته اي

                                    با عصا گذشت...

برای خواندن دیگر اشعار به ادامه مطلب بروید

ادامه نوشته

چشم زخم پدیده ای غیر قابل انکار" محمد علی کرمانی"

چشم زخم پدیده ای غیر قابل انکار"

جناب آقای محمد علی کرمانی

دبیر دبیرستان های تیزهوشان ونمونه تربیت

اصل مقاله را از اینجا دانلود کنید.

عیدانه" سرکارخانم بهنام"

سال نو مبارک

قلب هایتان گرم ، اندیشه هایتان سبز ، صداقت در کلامتان ، صبوری در نگرش

و محبت در نگاهتان ، همیشه جاری

عیدانه:

1.ننه سرما شال و کلاه کرد که برود اما توی اسانسور گیر افتاد.

2.دروغ بزرگ سیزده : سکه از بس ارزون شده تصمیم گرفت امسال به کودک درونش

هم سکه ، عیدی بده.

3.رفت هوا بخوره اما از بخت بد ، دندون مصنوعی هایش را فراموش کرده بود.

4.سرکه که هفت ساله شد برایش جشن تولد گرفتند.

6.رفته بود سری توی سر ها در بیاورد اما هفت سر برگشت.

7.زمستان رفت و رو سیاهی برای حاجی فیروز ماند.

8.سری که درد نمیکنه ، دنبال دردسر نمی گرده.

9.سال نو که اومد به بازار ، برند سال کهنه ، تقلبی اعلام شد.

10.در حال خانه تکانی بود که با شنیدن مبلغ اجاره خانه ی سال نو ، قلبش

هم تکان خورد.

11.دلش را که به دریا زد ، نهنگ اون رو گرفت.

با آرزوی سلامتی و بهروزی در سال 91
   فاطمه بهنام

نوشته ادبی" توصیف آمدن بهار" سرکارخانم بهنام

                     آمد بهار آمد بهار
   صدای پای بهار می آید.نی لبک چوپان ،نرم آهنگ قدم های بهار را زمزمه می کند.دست فروشان دوره گرد، لطافت بنفشه ها را به چوبی جعبه هایشان سپرده اند. دشت ، ابستن هزار هزار شقایق است. باران ترانه می خواند:  "مهربانی سلام . سردی تو را وداع .بهار امد بهار  ای زاغکان باغ ، قلب هاتان سپید،پرهاتان سیاه ، آمد بهار آمد بهار ."
  این جا و آن جا درختانی چند ، گوشواری از شکو فه های الوان بر گوش آویخته و دل به رفتن اسفند خوش کرده اند و من  بهار را با تو می خواهم  ای دستهایت تهی از همه رنگ ، بی رنگ برای خدا ، بی تو بهار را در گذر ازثانیه ها شتابی نیست . بی تو تامل  یک  واژه هم خالی از لطف است.!



   ای عاشق لحظه های ناب دوستی ، کاشف نا گفته های خزان ،یاد آور بهار
سلام رنگ لطیف لبخند هایم از ان تو کاش برای دل بنفشه ها میهمان باغ می شدی یا به خاطر خواب ستاره ها بیدار می ماندی . اندیشه ات به سبزی کاج ،دلت مامن آبی آسمان، دستهایت برای خدا. ذهن من پر از تصویر مهربانی توست !
   کاش
می دیدی با دلم تو را می بینم  و با چشمانم احساس می کنم تو را !
دوست نا دید ه ام گویی بارها دیده ام تو را با زنبیلی از مهربانی بر پل روزهایم می گذشتی. دستهای عاطفه ات ، یکرنگی ام رادر اغوش می فشرد  و نگاه پر صداقت تو،سخا وت را ار زانی اشتیاقم می نمود .
  ای فرشته ی پا ک که درکو چه های خاکی فقرکودکی ات را به باد سپردی وبعد از پدر ، وارث نداری او شدی! حرف که می زدی اندوه از زمین واسمان می ریخت وسکوت تو ، اغاز گریه های دلم بود. قصه  های من ،غصه های تو بودوحدیث تنهایی ات، غمنامه خودم.دلم برایت می باریدوچشمانم به تو می خندید.
ای به
سان ثانیه ها لبریز! ای برای خدا ازاد! آ مد بهارآمد بهار،بیا که بی تو بهار ، سکو ت سرد صنو بر هاست.
ای کبوتر، ای  نجابت پنهان ، دست های مهربانی شهر، آشیانه ی توست.

کاش می شد."سرکار خانم بهنام "

کاش می شد...

کاش می شد با اشک سخن گفت؛

باضربان قلب نوشت؛

قلم راشکست؛

برپاره پاره ی احساس گریست.

کاش می شد حدیث نگاه را خواند

وبی پاسخ نگذاشت .

دل را به دریا سپرد

 واز ناگفته ها شنید.

کاش می شد همه ابر شد

 وبر سر عاطفه بارید .

تفسیر زلالی باران شد

وبر گُل نشست .

کاش می شد در زمین بود

وبر آسمان بوسه زد .

آسمانی شد وآشنای ستاره ها

کاش می شد خاک را به حُسن نظر

کیمیا نمود کاش می شد...

« فاطمه بهنام »

ادبی بنویسید

با سلام وعرض ادب محضر همکاران ،دوستان وعلاقه مندان به ادبیات

درمورد تصویر زیر یک متن کوتاه وزیبای ادبی بنویسید.
Please make us proud

میراث جاودان،از شاعر علیرضا قاسمی

 شعر" میراث جاودان" از همکار ارجمند جناب آقای قاسمی

ميراث جاودان

ميراث دار عزّت ايـــــــــــــران باستان        مردان باصفا ، همه شيــــــــران داستان

شهنامه خــــوانِ غيرت شيران روزگار          آن مادران صـــــــحنه ي ايمان و افتخار

ايران من ، تمام تو نوراست اي وطــن      دشتـت همه سراي سرور است اي وطن

بس كان زر كه در دل ايران نهفته است      بس آبشـار كاو به كهستان نخفته است

در هر وجب خاك وطن نوگلي بخفت            از خون اوبه خاك وطن لاله اي شكفت

ميراث ماندگار تو آيا كويـــر نيست؟         درحفظ آن وظيفه ي ما بس خطير نيست؟

آن برج و بارويي كه به تاريخ بسته است        يااز گــــزند دور زمان باز رستــه است

برمن بُوَد كه دارمت از جان ودل نكـو            باشم نگـــــاهبان تو همـواره مـوبه مـو

ميراث جاودان تو آن مَــردهاي مَـــرد                كانـــدر جهان يگانه ترينند و فـرد ِفرد

حافظ كه شد محافظ فرهنگ ناب عشق   سعدي نوشت درس محبّت ، كتاب عشق

يك نه ، هزار نه ، كه هزاران هزار شد           هركس به گونه اي سبب افتخــار شد

از شهر و از بـــــلاد وطن باز گويمت                  از دشت و از چَكاد وطن باز گويمت

ايران زمين كه مهد غرور است وافتخار                 يارب ز جور و جبر زمانش نگاه دار

برهرچه بنگري چه به زيبا ويا به زشت       كي مي توان گذشته ي ايرانيان نوشت؟

ليكن چه كرده ايم كه ايران ســــربلند                 هرگزنيابد از غم دوران دگـــر گزند

اي وايِ من كه ترمز شعرم بـــــريد باز              يك شِكوه دارم ازهمـه ياران سرفراز

منشور كوروش ارچه بُوَد لــوح افتخار                درموزه هاي  روبَــــهِ مكّار شد فگار

منشور كوروش است از من وامّا بسي فغان    بايد به التمـاس بـبـيـنم   ز   روبَهان؟

اي دوست از غبار تغافل كنــــاره گير            منشور عشق دركف ما مي زند صفير

منشور عشق ماست خيال شهيد عشق  چون زنده مي كند به دلِ من اميد عشق

بايد به جاي آن همه  ، يك چفيه ي شهيد

برديدگان ما بتــــــــــراود گل اميــــــــــــــــد

انتظار/ محمد مهدی طریقت

شعرانتظار/ محمد مهدی طریقت

از همکاران شهرستان خوانسار

دعای سوره ء نَمل ست برزبان جاریست

همیشه ِ وِرد لبم ذ کر،ذ کــــر بیداریست
به انتظار نشستم در این زمانه بسی
برای منتظران چاره نیست ناچاریست
به من مخند اگر شعرهای من ساده ست
قبول طبع شما نیست کوچه بازاریست
چه قاب ها و چه تندیس هابه بازارست
نه در زمن شنود، نی آنکه دیواریست !
به این خوشم که بیائی به نامتان شادم
تمام سال اگر کارمن ولنگاریست
نه این که جمعه فقط صبح زود بیدارم
بیا که آینه ی روزگار ، زنگاریست
به قول خواجه ی ما در هوای طرهء تو
" چه جای دم زدن نافه های تاتاریست "
(کدام لحظه دعامان ز روی اخلاص است؟
مگر نه اینکه سرا پایمان ریا کاریست؟)*
بیا بیــا که برای وصال مشتاقیـــم
دَم از فراق مزن باطن از نفاق عاریست
نیامدی به سرائی که بودخشت وگِلی
بیا ، بیا که بناهایمـــان نماکاریست

"بازگشت پرستو"از شاعر بهنام

بازگشت پرستو

شاعر: بهنام

شبی سرد            همه برف            دل لاله ها یخ
نه مِهری            نه ماهی              همه سردی خاک
نه شوری          نه حالی              نگاه کبوتر همه اشک
نفس در اسارت        ستاره خیالی
فقط دیو قصه می گفت و لالایی باد
همه مات        همه درد
نه سازی        نه شوری            وبام فلک پاره پاره
شبی سرد      همه سوز
نه شیرین        نه لیلی            وفرهاد افتاده دربرف
ونوروز        نمی آمد ازدر
شبی سرد        همه برف
  قدم های سوسن    نماز پرستو
همه یخ          همه سرد
نه فردا          نه دیروز
شقایق            فِسُرده
بنفشه            مسافر
نه مریم          نه لاله              و حالی خراب از زمانه
ولی آمد آن روز
طوفان  به پا شد
وروح خدا قلب هارا تکان داد
نه بغضی              نه اشکی
همه شور              همه پاک      و  دلها خدایی
نه رنجی    نه دردی              فقط خنده ی ماه و رقص ستاره
تو گویی  زمین باژ  گونه
هوا ،حُرمت زندگی شد
ومی زد      نفس های خورشید
نه دردی      نه هجری
وکوچ پرستو به خانه
گَلِ  خنده می ریخت در کوی و برزن
نه جبری    نه زوری      ویاد خدا عشق را رقم زد


   

دررهگذرعشق/ شاعرتوانا«خانم بهنام»

دررهگذرعشق

تقدیم به آنان که معلمی را تفسیری از عشق و رنگی از ایثار زدند.

دررهگذرکدامین عشق به سجده نشستی؟

که من بر مُهرعاطفه ات نماز نیاز خواندم !

ودر نگاهت  اشک گمشده ام را یافتم

ای همه تبلور صدق  باور کن !

دوش در خیال خویش

تا انتهای سرخ ایثار بدرقه ات کردم

بی هیچ کلامی چه تمامی وجودم

کلامی ست آشنا اشک

بهنام

مجموعه خاطرات معلمان/ شماره2

یک خاطره ی زیبا از

همکار ارجمند سرکار خانم بهنام ،شاعر ونویسنده

ویزیت پزشک

یادم میاد یک روز مریض شده بودم .فردای آن روز خارج از شهر تدریس داشتم.

به  پیشنهاد بچه ها با در دست داشتن دفترچه بیمه دانشجویی به یکی از

بیمارستانهای اموزشی زیر مجموعه ی دانشگاه مراجعه کردم .صف مراجعه

کنندگان زیاد طولانی نبود .اما بعد از دقایقی متوجه شدیم  نوبت ،رعایت

نمی شود وآقای میانسالی که کار واگذاری نوبت را به عهده دارد  بعضی  نور

چشمی ها را خارج از نوبت به اتاق پزشک ، راهنمایی می کند  .یکی دانشجوی

پزشکی بود ،دومی دندانپزشکی ،سومی پرستاری،چهارمی دارو سازی،پنجمی مامایی
و........

حوصله ام  سر رفته و درد، امانم  را بریده بود . جلوتر رفتم و با ادب و

نزاکت پرسیدم :ببخشید حاج اقا نوبت من نشد  ؟  حاج اقا ،زحمتی به خودش

داد. پشت میزش کمی جابه جا شد و سرک کشید : دانشجوی چه رشته ای هستی؟

اول از این سوال جا خوردم اما ناگهان  دو ریالی ام  جا افتاد. دستی به

کمر زدم و در حالی که  از این سوال بی ربط،، غافلگیر شده بودم، طوری که

همه صدایم را بشنوند پاسخ دادم : من، خوب،من دانشجوی بمب اتم هستم. شلیک

خنده دوستانم و بیماران حاضر در سالن ، کمی حاجی را رنگ به رنگ کرد و با

اشاره او،وارد اتاق پزشک شدم.

*east,west,home's best*

هیچ جا مثل خونه خود آدم نمی شه

مقاله«اوضاع سیاسی، فرهنگی واجتماعی عهد امام حسن مجتبی(ع) »

مقاله«اوضاع سیاسی، فرهنگی واجتماعی عهد امام حسن مجتبی(ع) »

نویسنده: علی اکبر مهیمنی،

فوق لیسانس زبان وادبیات فارسی،محقّق وپژوهشگر/

 دبیر دبیرستان نمونه تربیت شهرستان بیرجند

 از جمله فعالیت های علمی وتحقیقی ایشان :

1) کسب رتبه ی اوّل « مسابقات کتابخوانی جانبازان» در استان

2) ارائه  مقاله  حجاب وکسب رتبه  برتر درکنگره  منطقه ای نقش امام دراحیای منزلت زن مسلمان

3) شرکت درمسابقات فرهنگی وهنری جلوه های وحدت در سال اتحاد ملی وانسجام اسلامی

4) کسب رتبه ی برتر در جشنواره ی« سخن بزرگان » سال 87

5) ارائه ی مقاله ی « نماز، مسجد وخانواده » در نوزدهمین اجلاس سراسری نماز

6) ارائه ی مقاله ی « نماز در مثنوی » دردومین همایش سراسری علمی ، پژوهشی نماز

7) ارائه ی مقاله وکسب مقام برتر در جشنواره ی « قربان تا غدیر» پاییز 90

8) ارائه ی مقاله ی« نماز در قرآن واحادیث » وکسب رتبه ی نخست در جمع خانواده های

شاهد وجانبازان.وهم چنین شرکت در همایش های علمی وپژوهشی دیگر...

چکیده

پژوهش انجام شده به بررسی وضعیّت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی عهد امام حسن مجتبی(علیه السلام) می پردازد. دورانی که مردمی فریب خورده در آن زندگی می کنند. و حاکمانی نا اهل و فریب کار، مردم را فریب داده اند و با حیله گری و نیرنگ بازی بر تخت سلطنت نشسته اند. و حقّ حاکمیّت بر مردم را بطور موقّت از صاحبان اصلی اش که به دستور و اراده ی خداوند تعیین شده اند، گرفته اند.

امام حسن(علیه السلام) برای رهاندن مردم از نیرنگ بازی ها و عوام فریبی ها و خصوصاً نجات اسلام و قرآن به مدد الهی صلحی آگاهانه و ثمربخش را می پذیرد. صلحی که بزرگ ترین نرمش قهرمانانه ی تاریخ بشر است. این صلح فقط یک پیامدِ مثبتِ ظاهری و کوتاه مدت برای معاویه دارد و آن غصب کردن حکومت به طور موقّت. امّا این صلح پیامدهایِ مثبت، ماندگار و ثمربخشِ زیادی برای امام حسن(علیه السلام) دارد. از جمله: پایداری قرآن، اسلام و اهل بیت(علیهم السلام) و دیگر بر ملا کردن و شناساندن چهره ی منافقانه ی معاویه و هم نوعانش. این صلح حسنی زمینه ساز قیام حسینی است که باعث بارور و تنومند شدن درخت اسلام و روشن ماندن چراغ قرآن گردید

. زیرا: چـراغی را کـه ایـزد برفـروزد   هر آن که پف کند ریشش (ریشه اش) بسوزد

او کیست؟ و در چه جامعه ای زندگی و امامت کرده است؟

ازدواجی تاریخی و آسمانی در تاریخ بشریّت ثبت می شود. ازدواج نماینده ی نبوّت، دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) ، حضرت فاطمه ی زهرا(سلام الله علیها) و دیگری نماینده ی امامت و دست پرورده ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) ، حضرت علی(علیه السلام). ثمره ی این ازدواج که پیوند نماینده ی امامت و نبوّت است، فرزندی است که نواده ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) است، و پدر و مادرش هر دو معصومند. 

در پانزدهم رمضان سال سوم هجرت کودکی به دنیا می آید، که پیامبر در شأنش این چنین فرموده اند: «این کودک ریحانه ی من است، و همانا این پسرِ من، سیّد و بزرگوار است، و امید می رود که حق تعالی به برکت او اصلاح کند، بین دو گروه از مسلمانان.»

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بلافاصله بعد از ولادت آن حضرت، در گوش راست اذان و در گوش چپ اقامه گفتند. و او را حسن نام نهادند.

امام حسن (علیه السلام) از جهت اخلاق و بزرگواری شبیه به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند «واصل بن عطاء» در توصیف آن حضرت گفته است: «در حسن بن علی (علیه السلام) سیمای پیغمبران و درخشندگی پادشاهان بود.»

کرم و بخشش امام حسن (علیه السلام) زبانزد عام و خاص بود، درباره ی بخشش به مردم و بخشش مالش در راه خدا گفته اند که: «سه نوبت دارایی اش را با خدا تقسیم کرد و دو نوبت از تمام مال خود برای خدا گذاشت و با این همه، در تمامی حالات به یاد خدا بود و گفته اند: در زمان خودش آن حضرت عابدترین مردم و بی اعتناترین مردم به زیور دنیا بود.»

امّا معاندان و کینه وران بارها آن امام را مسموم کردند بالاخره دشمن خانگی(جعده) کار خودش را کرد و آن حضرت در روز 27 ماه صفر سال 49 به شهادت رسیدند. به قول «ابوالفرج اصفهانی» معاویه مزاحم حکومتش را مسموم کرد و ابوالفرج اصفهانی چنین نوشته است: «معاویه می خواست برای پسرش یزید بیعت بگیرد و در انجام این منظور، هیچ چیز برای او گران بارتر و مزاحم تر از حسن بن علی (علیه السلام) و «سعد بن ابی وقّاص» نبود. بدین جهت هر دو را با وسایل مخفی مسموم کرد.»

امام حسن (علیه السلام) خوش بیان ترین و راستگو ترین مردم بود. علاوه بر این فضایل و مناقب زیادی در وجود مبارک امام حسن (علیه السلام) وجود داشت، امّا کور دلان فضایل آن حضرت را انکار و پنهان می نمودند، امّا آتش معرفتی را که خداوند روشن می کند خاموش نشدنی است

در این مقاله از دوان زندگی کسی سخن خواهیم گفت، که پر شکوه ترین نرمش قهرمانانه ی تاریخ بشریّت را انجام داد، و این نرمش بعد از گذشت یک دهه تبدیل ‏به قیام خونینی شد که بساط یزیدیان ملعونان و فریب کاران را برچید، و آنان را برای همیشه به زباله دادن تاریخ فرستاد. ‏

فعّالیّت های سیاسی امام حسن (علیه السلام)

دوران 25 ساله ی سکوت حضرت علی (علیه السلام) دوران پر رنج و طاقت فرسایی برای اهل بیت (علیهم السلام) بود، و چون اهل بیت مشاهده می نمودند، چگونه و چطور زحمات طاقت فرسای آن حضرت برای هدایت مردم و تحّقق حکومت اسلامی، و مردمی نابود می شود؛ و می دیدند، که اعمال و کارهای ناشایستی در قالب مسائل دینی و دست آویز کردنِ دین انجام می شود، که تمامش ضربه به دین مقدّس اسلام است.

لذا اهل بیت (علیهم السلام) نسبت به این موضوع بی تفاوت نبودند، و فعّالیّت های ارزشمندی انجام دادند، که امام حسن (علیه السلام) سهم عمده ای در اجرای این مهّم بر عهده داشتند تمام امامانی که بعد از حضرت علی (علیه السلام) امامت را به عهده گرفتند، یک هدف داشتند و آن هم برقرای اسلام و عدالت بود، امّا تفاوت فقط در روش اجرا و برخورد بود. همان گونه که حتّی می بینیم روش ما انسان های معمولی با پدیده های طبیعت متفاوت است. مثلاً اگر: روی لباسمان گرد و خاک بنشیند با ضربه ی دست و تکان دادن گرد و غبار لباس مان را بر طرف می کنیم و اگر دوده روی لباسمان بنشیند با دست زدن [نمی شود] بر طرف کرد، باید فُوت نمود، تا دوده ی روی لباسمان بر طرف شود. مطمئناً روش امامان معصوم (علیهم السلام) هم برای حفظ اسلام و قرآن و باروری و تناوری درخت اسلام باید تفاوت داشته باشد، همان گونه که روش ما انسان های معمولی برای بر طرف کردن این دو ناپاکی(دوده و گرد و غبار) متفاوت است لذا برای حفظ اسلام امام حسن(علیه السلام) باید صلح می نمودند و امام حسین باید با خون خود قیام می کردند و امام سجّاد هم با علم و عبادت و بیان معارف اسلامی و امامان دیگر با روش هایی متفاوت. اگر چه امام حسن (علیه السلام) صلح نمودند، امّا این صلح باعث نجات مسلمانان و شخص امام بود، و از طرف دیگر آن امام بزرگوار فعّالیّت های سیاسی مهمّی هم انجام داده اند.


ادامه نوشته

شعر«درنگ ثانیه ها» سرکارخانم بهنام

عنوان شعر

درنگ ثانیه ها

شاعر: سرکارخانم بهـنام دبیر ادبیّات

تقدیم به  شهــدای  هسته ای  ایران


روزی که تو رفتی

خورشید خاطراتت    کوه یخی بغض مرا آب کرد

روزی که تو رفتی

دلم جزبه یاد تو سجده نکرد

ای مطلق گرمی ای نهایت آبی

بی طراوت حضورت       گل یخ  باغچه را می مانمم

که آرام و بی صدا           بر بهار ناداشته می گرید

درنگ ثانیه ها  جایز نیست

عمرم   ارزانی چشم های بارانی تو باد

کاش بودی نه وقت رفتن بود

کاش بودی ای مطلق گرمی ای نهایت آبی

با ران رحمت خداوندی  بر کویر دل های خسته

ای ناب ترین  لحظه ی رویش در دو راهی تردید آدمی

کاش بودی نه وقت رفتن بود 

منتظر آثار بعدی ایشان باشید.

دانلود مقاله جلوه های معنوی نمازدرمثنوی

دانلود مقاله

جلوه های معنوی نماز در مثنوی

نویسنده علی گل محمّدی

چاپ در مجله تخصصی رشد زبان وادبیات فارسی دی ماه 90

جهت دانلودمقاله به اینجا مراجعه کنید

روی فایل مورد نظر یا تصویر بالا Right Click کرده و گزینه Save link As را انتخاب نمایید.

مناقب علوی درشعرفارسی/علی اکبرمهیمنی

 

مقاله« مناقب علوی در شعر فارسی »

نویسنده: علی اکبر مهیمنی،

فوق لیسانس زبان وادبیات فارسی،محقّق وپژوهشگر

دبیر دبیرستان نمونه تربیت شهرستان بیرجند

 از جمله فعالیت های علمی وتحقیقی ایشان :

1) کسب رتبه ی اوّل « مسابقات کتابخوانی جانبازان» در استان

2) ارائه  مقاله  حجاب وکسب رتبه  برتر درکنگره  منطقه ای نقش امام دراحیای منزلت زن مسلمان

3) شرکت درمسابقات فرهنگی وهنری جلوه های وحدت در سال اتحاد ملی وانسجام اسلامی

4) کسب رتبه ی برتر در جشنواره ی« سخن بزرگان » سال 87

5) ارائه ی مقاله ی « نماز، مسجد وخانواده » در نوزدهمین اجلاس سراسری نماز

6) ارائه ی مقاله ی « نماز در مثنوی » دردومین همایش سراسری علمی ، پژوهشی نماز

7) ارائه ی مقاله وکسب مقام برتر در جشنواره ی « قربان تا غدیر» پاییز 90

8) ارائه ی مقاله ی« نماز در قرآن واحادیث » وکسب رتبه ی نخست در جمع خانواده های

شاهد وجانبازان.وهم چنین شرکت در همایش های علمی وپژوهشی دیگر...


 بخشی از مقاله«مناقب علوی در شعر فارسی»

مولوی در شعر اخلاص عمل علاوه بر مخلص بودن آن حضرت مناقب دیگری را برای آن حضرت بیان می کند از جمله: وجود حضرت علی (علیه السلام) یک وجود مادی نیست، عقلی که به عقل کل پیوسته و به دیدن و ادراک مستقیم عامل غیب قادر است، شکیبایی و بردباری آن که از کشتن دشمن از روی عصبانیّت خودداری می نماید و مولوی می گوید: علی، تنها قادر به دیدن اسرار غیب است، به همین دلیل تو کارهایی می کنی که چشم عادی قادر به دیدن نیست!

«از علی آموز اخلاص عمل

 

سرّ حق را دان مطهر از دغل
           

در غزا بر پهلوانی دست یافت

 

زود شمشیری برآورد و شتافت

او خدو انداخت بر روی علی

 

افتخار هر نبی و هر ولی

... در زمان انداخت شمشیر آن علی
           

 

کرد او اندر غزایش کاهلی

... در شجاعت شیر ربّا نیستی
           

 

در مروّت خود که داند کیستی؟

در مروت ابر موسی ای به تیه

 

کامد از وی خوان و نان بی شبیه»

و در رباعیات و غزلیات دیگر خود مولوی حضرت علی (علیه السلام) را موجود دایره ی وجود، مقصد و مقصود دو جهان، مسجود ملایک، قبله ی مسجود، شاه سرافراز، کاشف قرآن، صفت عصمت، قلعه گشایی خیبر، پهلوان سرافراز و سرّ الهی نامیده است:

«در دایره ی وجود، موجود علی است

 

اندر دو جهان مقصد و مقصود علی است

ای مسجود ملایک که شد آدم ز علی شد

 

آدم چو یکی قبله ی مسجود، علی بود

آن شاه سر افراز که اندر شب معراج

 

با احمد مختار یکی بود علی بود

آن کاشف قرآن که خدا در همه قرآن

 

کردش صفت عصمت و بستود علی بود

آن قلعه گشایی که در از قلعه ی خیبر

 

بر کند به یک حمله و بگشود علی بود

آن گرد سرافراز که اندر ره اسلام

 

تا کار نشد راست نیاسود علی بود

این کفر نباشد، سخن کفر نه این است
           

 

تا هست علی باشد و تا بود علی بود»

سعدی به اهل بیت و ائمه اطهار (علهیم السلام) خصوصاً به حضرت علی (علیه السلام) ارادت خاصی داشته و با مناقبی چون: شهامت، سخاوت، و عبادت و شفاعت نام آن حضرت را آورده است. و در منقبت آن حضرت گفته وصف علی (علیه السلام) کردن شجاعت می خواهد:

کسی را چه زور و زهره که وصف علی کند

 

جبّار در مناقب او گفته هل اتی
           

شیر خدای و صفدر میدان و بحر جود
           

 

جان بخش در نماز و جهان سوز دروغا
           

فردا که هر کس به شفیعی زند دست
           

 

ماییم و دست و دامن معصوم مرتضی


عطار در دیوانش، حضرت علی (علیه السلام) را صدر هر دو جهان، شیر خدا، پسر عموی پیامبر و تاج «هل اتی» نامیده است:

«صدری که بود از پس و علوی ز پس بود

 

آن صدر صدر هر دو جهان بود مرتضی

چون مصطفاش در اسدالله مثال داد

 

طغرای آن مثال کشیدند لافتی

شیر خدا و این عم نبی آن که باز یافت
           

 

تختی چو دوش خواجه و تاجی چو هل اتی

این حلقه ی دری که دری جست تا بیافت

 

و آن در مدینه ی علم است و بابها»

سنایی، مناقبی چون: کاتب نقش نامه ی تنزیل، خازن گنج، خانه ی تأویل، دریای هنر، چشم و چراغ پیغمبر، جوشانده ی دریای علم، رازدار پیغمبر و شیر خدا را برای حضرت علی (علیه السلام) بیان کرده است:

«کاتب نقش نامه تنزیل

 

خازن گنج خانه ی تنزیل

علم او را که صخره کردی موم

 

بود چون محرم و عرب محروم

عالم علم بود و بحر هنر

 

بود چشم و چراغ پیغمبر

ادامه نوشته

مقاله / عشق در ادبیات

                                                                                 

مقاله «عشق در ادبیات» از دبیرارجمند

 علیرضا حسینی

 مؤلّف کتاب مشاهیر و شعرا در دوره ی راهنمایی و شیوه های درست املا و نگارش

و صاحب مقالات متعدّدی از جمله ؛ تمدّن و مدنیّت در شاهنامه ، اخلاق ، حماسه ، علوم پزشکی در شاهنامه

، تعلیم و تربیّت درادب فارسی ، زهد در ادبیّات فارسی،نیم نگاهی به اسوه کائنات ، داستان فرود ، پژوهش

در آثار جلال آل احمدو ... 

ایشان اکنون به عنوان مدرّس دوره های کوتاه مدّت فرهنگیان ، استاد آموزشکده فنّی مهندسی سما، دبیر

مدرسه نمونه شهید مطهّری بیرجندوعضو انجمن علمی ادبی استان  به انجام وظیفه مشغول می باشد .

عشق چیست و چرا؟

از ديدگاه عرفا، عشق يك وديعه الهي است، امانتي الهي كه خدا فقط بر دوش آدمي نهاده است

و از ديد عرفا، دليل آفرينش هستي، عشق است و اساس هستي، عشق است.

خداوند مي‌فرمايد، من يك گنج مخفي بودم كه دوست داشتم شناخته شوم، دوست داشتم مرا

ستايش كنند و ستايش‌كنندگاني داشته باشم و انسان‌ها را آفريدم كه ستايشم كنند.

همان‌طور كه ديده مي‌شود، هستي بر دو ستون محبت و معرفت بنا نهاده شده و اين دو لازم و ملزوم

يكديگرند و دو بال پرواز انسان هستند.

برای مطالعه  مقاله به ادامه مطلب بروید

ادامه نوشته