هنرعشق"از شاعرمعاصر"هوشنگ ابتهاج
حاصلی از هنر عشق تو جز حرمان نیست
آه از این درد که جز مرگ من اش درمان نیست
این همه رنج کشیدیم و نمی دانستیم
که بلاهای وصال تو کم از هجران نیستآنچنان سوخته این خاک بلا کش که دگر
انتظار مددی از کرم باران نیستبه وفای تو طمع بستم و عمر از کف رفت
آن خطا را به حقیقت کم از این تاوان نیستاین چه تیغ است که در هر رگ من زخمی از اوست
گر بگویم که تو در خون منی ، بهتان نیست
![]()
رنج ِ دیرینه ی انسان به مداوا نرسید
علت آن است که بیمار و طبیب انسان نیستصبر بر داغ دل سوخته باید چون شمع
لایق صحبت بزم تو شدن آسان نیستتب و تاب غم عشقت، دل دریا طلبد
هر تــُنـُـک حوصله را طاقت این توفان نیست«سایه» صد عمر در این قصه به سر رفت و هنوز
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۱ ساعت 22 توسط شفق
|
گرعشق نبودی وغم عشق نبودی/چندین سخن نغز که گفتی که شنودی/ورباد نبودی که سرزلف ربودی/رخساره ی معشوق به عاشق که نمودی