درین شب‌های مهتابی،

که می‌گردم میان ِ بیشه‌های سبز ِ گیلان با دل ِ بی تاب

- خیالم می‌برد شاد -

و می‌بینم چه شاد و زنده و زیباست،

الا، دریاب! - می‌گویم به دل - بی تاب من! دریاب

درین مهتابشب‌های ِ خیال انگیز

مرا با خویش

تماشایی و گلگشتی‌ست بی تشویش.


خیالم می‌برد شاید

و شاید خواب، با تصویرهایش گیج

و سیل سایه‌اش آسیمه سر، گردان، چنان چون طعمهٔ گرداب

دلم گویی چو موج از رود گریزان است