باداباد" فریدون مشیری"
من يقين دارم كه برگ ،
كاين چنين خود را رها كردست در آغوش باد ،
فارغ است از ياد مرگ !
آدمي هم مثل برگ ، مي تواند زيست بي تشويش مرگ ،
گر ندارد همچو او آغوش مهر باد را ،
مي تواند يافت لطف :
«هر چه باداباد را »
+ نوشته شده در یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۱ ساعت 23 توسط شفق
|

گرعشق نبودی وغم عشق نبودی/چندین سخن نغز که گفتی که شنودی/ورباد نبودی که سرزلف ربودی/رخساره ی معشوق به عاشق که نمودی