غزلي زيبااز " عماد خراساني"
پيش ما سوختگان، مسجد و ميخانه يكيست
حرم و دير يكي، سبحه و پيمانه يكي است
اين همه جنگ و جدل حاصل كوته نظريست
گر نظر پاك كني، كعبه و بتخانه يكيست
هر كسي قصه شوقش به زباني گويد
چون نكو مينگرم، حاصل افسانه يكيست
اينهمه قصه ز سوداي گرفتارانست
ورنه از روز ازل ، دام يكي، دانه يكيست
ره هركس به فسوني زده آن شوخ ار نه
گريه نيمه شب و خنده مستانه يكيست
گر ز من پرسي از آن لطف كه من ميدانم
آشنا بر در اين خانه و بيگانه يكيست
هيچ غم نيست كه نسبت به جنونم دادند
بهر اين يك دو نفس، عاقل و فرزانه يكيست
عشق آتش بود و خانه خرابي دارد
پيش آتش، دل شمع و پر پروانه يكيست
گر به سرحد جنونت ببر عشق عماد
بيوفايي و وفاداري جانانه يكيست
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۱ ساعت 23 توسط شفق
|

گرعشق نبودی وغم عشق نبودی/چندین سخن نغز که گفتی که شنودی/ورباد نبودی که سرزلف ربودی/رخساره ی معشوق به عاشق که نمودی