تبريك عيد قربان
نگارا عيد قربان است قربانت شوم يا نه ؟ / نگفتي يک دمي آيا که مهمانت شوم يانه ؟ براي
طوف کويت جامه احرام بر بستم / گداي دوره گرد گوشه خوانت شوم يانه ؟

زانو بزن! اینجا آستان خاکساریست، اینجا بلندمرتبهترین نقطه تعالی انسان است. این سجدهگاه، این خاک، این صحرا... .
این صحرا، صحرای عرفات است و تو حاجی کعبه شوق.
****
این صحرا صحرای عرفات است که صحرای محشر است و تو در میان عاشقان، به پایکوبی و دستافشانی پرداختهای در سجدههای شوق در سجدههای بندگی و دلدادگی؛ عیدتان مبارک!
عرفه، عید بخشایش است، روز کشیدن خط بطلان بر هر آنچه سیاهیست در درون انسان در قلب انسان. روز بستن هر چه دریچه رو به ویرانیست؛ ویرانی روح، ویرانی نفس. روز بازکردن هر چه پنجرهست؛ پنجرههایی که جز به نور باز نمیشوند.
این صحرا نقطه آغاز است برای روح و دلی که به جز خدا، هیچ معبودی را برنمیتابد و سر بر آستان بندگی هیچ ناخدایی نمیساید و تنها خداوند را به پرستش لب میگشاید.
این صحرا، صحرای شوق است و این روز، روز تحولی در زندگی، روز اول آفرینش عشق.
عرفات را میشناسی؛ از همان دقیقهای که مُحرم دیدار معشوق شدی، از همان سپیدهای که خویشتن را در حوله سپید احرام پیچیدهای تا در تلألو نور محض، به درگاه خدایت اظهار بندگی کنی و حالا که در عرفات، در روز عرفه، سر بر آستان نیایش گذاشتهای، میفهمی بندگی یعنی: «لا اله الاّ اللّه»
گرعشق نبودی وغم عشق نبودی/چندین سخن نغز که گفتی که شنودی/ورباد نبودی که سرزلف ربودی/رخساره ی معشوق به عاشق که نمودی