توماس ترانسترومر برنده ی جایزه ادبی 2011

«توماس ترانسترومر »در سال ۱۹۳۱ در استکهلم به دنیا آمد. پدرش سردبیر بود. توماس ترانسترومر در سال ۱۹۵۶ لیسانس روانشناسی گرفت و سپس در بخش رواندرمانی دانشگاه استکهلم استخدام شد.
از سال ۱۹۸۰ در وزارت کار بهعنوان روانشناس مشغول کار شد. او در سال ۱۹۶۶ جایزه بلمان، در سال ۱۹۷۹ جایزه دونیو، در سال ۱۹۸۱ جایزه پترارکا، در سال ۱۹۸۲ جایزه پیشگامان ادبی، در سال ۱۹۸۸ جایزه پیلوت، در سال ۱۹۹۰ جایزه داوران شمال و در سال ۱۹۹۶ جایزه آگوست را برنده شد.
قاطعیت و وضوح بینظیر زاویههای تصویری زبانی و اصالت متن او باعث شده که ترانسترومر را یکی از بزرگترین شاعران سوئد در دوران بعد از جنگ به حساب بیاورند. او ترجیحاً از قافیههای دوران آنتیک استفاده میکند؛ بهخصوص در آن شعرهایی که وصف طبیعت هستند و با این تفصیل او یکی از نوابغ شعر سوئد است.
ترانسترومر در توصیفش از جهانِ سرد و بیروح بیرون و درون بیهمتاست. شعر ترانسترومر، نوعی تحلیل پیگیر و مستدام از معمای هویت فردی در برابر لابیرنتهای پرپیچ و خم جهان است. ترانسترومر شعر معاصر آمریکا را به سوئدی ترجمه کرده است؛ از آن جمله است ترجمه آثار رابرت بلای.
خیلی از منتقدان سوئد معتقدند که او بزرگترین شاعر سوئد است. او همچنین از ۲۰ سال پیش بهعنوان یکی از مدعیان جایزه ادبی نوبل همواره مطرح بوده است
یک نمونه از اشعار او
بیداری، پریدن با چتر از رویاست
آزاد از چرخه نفسگیر ، مسافر
سمت قلمرو سبز صبح، سقوط می كند
اشیا به جانب اوج، شعله می گیرند
مرد- در جای چكاوك لرزان-
چرا غهای چرخان در اعماقِ؛ نظم نیرومندِ ریشه ها را
احساس می كند
اما بر خاك، خرمی ای هست كه ایستاده
در جریانِ حاره گرمسیری
با بازوانی افراشته
گوش به آهنگِ تلمبه خانه ای ناپیدا
و او به سوی تابستان، غرق می شود
آرام از طنابی فرود می آید در دهانه آتشفشانش
از میان لایه های سبز مرطوب سالیان
لرزان زیر توربین آفتاب
اینگونه این سفر عمود در بطن لحظه قطع می شود
و با لها وسیع می شود
تا حد دم گرفتن مرغ ماهیخوار بر آب روان
نوای بینوایی از عصر پارینه سنگ
بر فراز بی پایگی آویزان است
در ساعات نخست روز
آگاهی می تواند جهان را فراگیرد
چون دستی كه سنگ گرم از خورشید را.
مسافر زیر درخت ایستاده است
پس از سقوط در چرخه تنومند مرگ
نوری عظیم آیا
بالای سرش خواهد شكفت؟
منابع: آفتاب نیوز
روزنامه فرهنگی شعر
گرعشق نبودی وغم عشق نبودی/چندین سخن نغز که گفتی که شنودی/ورباد نبودی که سرزلف ربودی/رخساره ی معشوق به عاشق که نمودی